قصه عشق
اگر از عشق میشه قصه نوشت ،
میشه از عشق تو گفت.
میشه با ستاره های چشم تو ،
مغرب نو ، مشرق نو بر پا کرد.
میشه با برق نگاهت ،
خورشید رو خاکستر کرد.
میشه از گندمی های سر زلفت ،
یه بغل شعر نوشت .
آره از عشق تو دیوونگی هم عالمیه .
آره از عشق تو مردن داره .
میشه از عشق تو مرد و دیگه از دست همه راحت شد ،
میشه از عشق تو مرد و دیگه از دست تو هم راحت شد .
آره از عشق تو دیوونگی هم عالمیه .
آره از عشق تو مردن داره .
اگر از عشق میشه قصه نوشت ،
میشه از عشق تو گفت . . .